عاشق تنها
گاهی دلم از هر چه آدم است میگیرد....
اگر روزي داستانم را نقل کردي يه وقتايي که دلت گرفته بغض داري آروم نيستي!
برايم کــَـف زدند
حسادت نکن!اينکه بعد از تو بغل گرفته ام زانوي غم است...
در دلم آرزوي آمدنت مي ميرد،
اگر آمدى
من دیوانه نیستم فقط کمی تنهایم
همین!
چرا نگاه می کنی؟
تنها ندیده ای؟
به من نخند
من هم روزگاری عزیز دل کسی بودم…
گاهی دلم دو کلمه حرف مهربانانه میخواهد.....
نه به شکل "دوستت دارم"
ویا نه به شکل "بی تو میمیرم"...
ساده شاید...
شاید،مثل:
"دلتنگ نباش، امیدت به خدا...
فردا روز دیگریست!
ديه ي کُشتن يک تَن / 126 ميليون تومان !
اما ديه ي کُشتن يک قلب / يک حس / يک دل / هيچي !!!
ميفهمي ؟!
هيچي / هيچي / هيـــــــــــ چ ــــــــي ...
حکايت جالبي است که
فراموش شدگان،فراموش کنندگان را هرگز فراموش نمي کنند.
بيزارم از اين خوابــها
که هر شب
مرا به آغوش " تـــو " مي آورنـــــــد
و صبـــــــــــح
با اشکـــ
از " تـــو" جدايم مي کنند
دمش گرم .....باران را ميگويم به شانه ام زد و گفت خسته شدي؟ امروز
من به جات ميبارم
مادر مرا ببخش!درد بدنم بهانه بود کسي رهايم کرده که صداي بلند گريه ام
اشکهايت را در آورد باز ببخش
دستشو گرفتم و آوردم پيش خدا گفتم من همينو ميخوام...گفت بهتراز اينو
واست کنار گذاشتم پامو کوبيدم زمين
گفتم من فقط و فقط همينو ميخوام آروم زير لب گفت آخه قولشو به يکي
هميشه با خدا درد دل کن نه با خلق خدا و فقط بر او توکل کن..
آن گاه ميبيني که بدون
اينکه خودت دست به کارشوي کارها به
خوبي پيش خواهند رفت
بگو بي کس بود اما کسي رو بي کس نکرد..ت
نها بود اما کسي رو تنها نذاشت...
دلشکسته بود اما دلي رو نشکست...
کوه غم بود ولي کسي رو غمگين نکرد...
وشايد بدبود ولي براي کسي بد نخواست
دلت براش تنگ شده..
حوصله هيچکسو نداري!
ياد لحظه اي بيفت که اون همه بي قراري هاتو ديد اما..
چشاشو بست و رفت
دلم گرفته آز آدمايي که ميگن دوست دارم
اما معنيشو نميدونن..
از آدمايي که ميخان مال اونا باشي
اما خودشون مال تونيستند..
ازاونايي که زير بارون برات ميميرن و
وقتي آفتاب ميشه همه چيز يادشون ميره!
اينجا زمين است. جايي که وقتي زانوهايت را
از شدت تنهايي بغل گرفته اي...به جاي همدردي
برايت پول خرد مي اندازند
هنوز هم مرا به جان تو قسم ميدهند
ميبيني تنها من نيستم که رفتنت را باور نميکنم
در آغوشـَـم گرفتند
تاييد و تشويقــَـم کردند .. که آخــر فرامــ.ــوشت کــردم
ديگر تا ابـ.َـد بر لـَـبانم لبخنــدي تــَـصنعـي مهمـان است
اما بيــن ِ خــودمـان باشــد ، هنــوز تنهــ.ــا دلـبـَـرکــَـم تــ…ُــو هسـتــي
کاش روزهاي دلتنگي من مثل دوست داشتن هاي تو کوتاه بود...
بــه مــن قـول بـده تـا ابـد مـواظـب خـودت ميــمــونـي چـون نـيـسـتـم کــه يـــآدآوري کـنـم.
تـو چـه مـيفـهـمـي از روزگـارم ....
از دلـتـنـگـي ام ...
گـاهـي بـه خـدا الـتـمـاس مـيـکـنـم ...
خـوابـت را بـبـيـنـم ...
مـيـفـهـمـي ؟!!
فـــــقــــــط خـــوابــــــت را
مرد ميـــخواهد ... خـــــاطره ها را بــــدون اشــــک مــــرور کـــردن
رفته اي اينک، امّا، آيا بــــــاز مي گردي؟!
چه تمناي محالي دارم ....
خنده ام مي گيرد!
به دلت بد نيار
شهر همان شهر است
كوچه همان كوچه خانه همان
... تنها من،
كمى مرده ام .
سخت بود فراموش کردن کسي که با اوهمه چيز و همه کس را فراموش ميکردم
Power By:
LoxBlog.Com |